دو دست...
بسوی ِ من....
من در مسیری دور شدنی....
هر لحظه..... دورتر
ذهن ِ آشفته ام این روزها
جهش های ِ آخرش را می زند....
اینبار....
دو دست ِ من....
بسوی ِ تو....
ذر مسیری هر لحظه نزدیک شدنی
قلب ِ دردمند ِ من این روزها
تپش های ِ آخرش را
عاشقانه می زند....
دست هایمان
بسوی ِ هم....
حل گشته در وجود ِ هم
تمنای ِ خواستن...
معنی یافته....
شما رو با این ادرس لینک کردم
سلام آلنی عزیز
منزل نو مبارک
منم مشکل شدید دارم با بلاگفا
با این کد امنیتیش
بیا بهم سر بزن
منزل نو مبارک
و مرسی که خبر دادی
سلام داداشم/. وبلاگ جدید مبارک/. ایشاا.. همیشه موفق باشی/. بازم منتظر حضور گرمت هستم/.
سلام
وبلاگ نو مبارک
چقدر زیبا بود!
تقدیم به شما:
دانی که کدامین شب و روزست که عاشق
خشنود دلی دارد و خوشبوی مشامی؟
شامی که شمال آورد از دوست نسیمی
صبحی که صبا آورد از یار پیامی
زیبا بود
خوشحال میشم سر بزنی
سلام خوبی
وبلاگ نو مبارک
اپ زیبای بود
مثل همیشه
ممنون که خبرم کردی
به امید دیداربای بای
akhey vebe no mobarak azizam
kheyli postet ghashang booooooooooooood
میبینم که هیچ جایگاهی در لینکستانت ندارم...
الان دیگه هستی
سلام خوب هستین ببخشید که دیر سر زدم راستش خیلی سرم شلوغ بود وهیچ تمایلی به آمدن به بلاگفا نداشتم راستش رو بخوای من هم خسته شدم از همه چیز و همه کس البته به غیر از شما
-از شما خیلی ممنونم که هیچوقت منو تنها نذاشتین امیدوارم اینجا دیگه براتون مشکلی پیش نیاد همیشه موفق و پایدار باشید
از بیم و امید عشق رنجودم
آرامش جاودانه میخواهم
بر حسرت دل دگد نیفرایم
آسایش بیکرانه میخواهم
آنکس که مرا نشاط و مستی داد
آنکس که مرا امید و شادی بود
هر جا که نشست بی تامل گفت
او یک زن ساده لوح عادی بود .
خونه ی نو مبارک
مثل همیشه زیبا بود
لینکتو درست کردم .
سلااااااااااااااااااام آلنی جان ...
منزل نو مبارک ... سراسر عشق باشه در و دیوار خونه ت ...
و اما شعر :
حس این شعر عاشقانه تر از قبلی ها بود انگار ... شاید حال و هوای منزل نو به شعر هم رسیده ...
--- بیا و با احساس دستهایت دستهای کوچکم را خوشبخت کن ...
زیبا نوشتی آلنی عزیز ... همیشه برقرار باشی ..
یک لبخند از طرف تو میتواند موجب شادی کسی شود حتی کسانی که ممکن است تو را نشناسند.
آپم
چه وبلاگ قشنگی
چه ارامشی داری
خونه جدید مبارک
مبارکه
مبارکه
راستی نوشتت عالی بود مثل همیشه
هر روز بهتر از دیروز
سلام
وب قشنگی داریوالبته مطالب قبلیتو خوندم
حتما بازم سر میزنم
اینطرفیم بیا خوشحال میشم.
راستی بلینکیم؟؟؟
تا نگاه می کنی :
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه باخبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود
آه ...
ای دریغ و حسرت همیشگی!
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود!
سلام، وبلاگ جدیدت مبارک
بازم خییییییییییلی خیلی قشنگ بود
ببخشید دیر اومدم، مسافرت بودم
خنده بهترین اسلحه جنگ در برابر نا ارامی ها شکست هاست امیدوارم همیشه مسلح باشی
منتظر حضرت هستم
شرمنده دیر سر می زنم
وبلاگ نو مبارک
و زندگی پایان را آغاز کرد...
آخرش نفهمیدم اگه بخندیم دنیا به رومون می خنده یا به ریشمون
سلام دوست عزیز واسه آخرین بار آپ کردم و تا 5 روز دیگه هم حذف میکنم وبلاگمو
و اینکه هیچ وقت فراموشت نمیکنم و ببخش اگه یه موقع ناراحتت کردم
واسه همیشه بای[بوسه]
بسیار زیبا بود...
تبریک بابت وبلاگ بسیار زیبا تر تان
زیبایی زندگی این است که...
ندانی و دعایت کنند
نبینی و نگاهت کنند
نشنوی و صدایت کنند...
سلام
به روزم و منتظر حضورتون
سلام.
هر چند عنوان مطلبم مثل انچه نوشتم چرت و پرته ولی خوشحال میشم باز هم سری به من بزنی
زندگی باید کرد!
گاه با یک گل سرخ،
گاه با یک دل تنگ،
گاه باید رویید در پس این باران،
گاه باید خندید بر غمی بی پایان !!!
همیشه شاد و پیروز باشید
زندگی ، راز بزرگی ست که در ما جاری ست ،
زندگی ، فاصله ی آمدن و رفتن ماست ،
من آپم .
سلام آلنی جان. خوبی؟
وای که چقدر من کوتاهی کردم
دل کندن از خونه ی قدیمی خیلی سخت بوده، اینطور نیست؟
بلاگفا همیشه اذیت میکنه اما برای من که خیلی کمتر از تو ساکنش بودم، بازم سخته
اما منزل نو مبارک
و چقدر این روزها ذهن ما نیز پریشانست.
چه خوب که حل شده خواستن ها.
پس چرا تپش های آخر؟!
سلام
تقدیم:
باغ باران خورده می نوشید نور
لرزشی در سبزه های تر دوید:
او به باغ آمد درونش تابناک
سایه اش در زیر و بم ها ناپدید
شاخه خم می شد به راهش مست بار
او فراتر از جهان برگ و بر
باغ سرشار از تراوش های سبز
او درونش سبزتر سرشارتر
در سر راهش درختی جان گرفت
میوه اش همزاد همرنگ هراس
پرتویی افتاد و در پنهان او:
دیده بود آن را به خوابی ناشناس
در جنون چیدن از خود دور شد
دست او لرزید ترسید از درخت
شور چیدن ترس را از ریشه کند:
دست آمد: میوه را چید از درخت.
قلب ِ دردمند ِ من این روزها
تپش های ِ آخرش را
عاشقانه می زند....
زیبا بود . موفق باشی .
دل نگه دار
چو دل رفت، سر نیز از پی آن، دوان - دوان می رود!
دلم میگیره. خدا نکنه تپش های آخرش باشه آلنی.
دعا می کنم همیشه سرشار از عشق باشه.
عشق به خودت و عشق به خدا. باقی زیر مجموعه ی اینا هستن.
کودکی که لنگه کفشش را امواج از او گرفته بود، روی ساحل نوشت: دریا دزد است.
مردی که از دریا ماهی گرفته بود، روی ساحل نوشت: دریا سخاوتمندترین سفره هستی است.
موج دریا آمد و جملات را با خود محو کرد و این پیام را به جا گذاشت:
برداشت دیگران در مورد خود را در وسعت خویش حل کنیم!
سلام
بابت تاخیرم عذرخواهی میکنم
هم منزل نو مبارک
هم اینکه خیلی نوشتت زیبا بود
واقعا؛ حس عجیبی داشت و من این حس هارو عاشقم
به روزم
بزرگی را پرسیدند.......
زندگی چند بخش است؟
گفت دو بخش:کودکی و پیری.......
گفتند پس جوانی چه شد؟
گفت:با عاشقی سوخت
با بی وفایی ساخت
و با جدایی مرد...!
واقعا قشنگ مینویسی....عالیه....تاحالا به چاپشون فکر کردی؟اگه چاپ کنی اولین کتابتو خودم میخرم......
موفق باشی النی عزیز
چه عالی .....
تبریک میگم...مطمینم که موفق میشه کتابت
سلام دوستم چطوری؟؟؟؟؟؟