سبز ها رنگ باختند
خاکستری ها نیز
حتی آن مرد نازنین با عبایی به رنگ شکلات
این روزها بی رنگم، فارغ از راست و چپ
فارغ از نبض تند ِ شریانم به وقت ِ دفاع از باورم
که باوری نمانده برایم
ویزای ِ بهشت داشتم....
سهم من قرنطینه ی ابدی ِ برزخ شد
خاک سرزمین ِ من....
دلم برایت می سوزد...
برای ِ تمام ِ لگدمال هایی که گذشت
خیالت راحت...
گام های ِ من
دیگر صورتت را نخواهند بوسید....
یه وقتایی دیگه حسش نیست غصه بخوری . . .
رسما" غصه تو رو میخوره......
یاد آن روزها , که یک واژه کوچک
همه ی ذهن مرا پر می کرد
و به آن می بالیدم , که چه پربارم من
یاد آن روزها , که چشم و روحم
پر انرژی و پر از شادی بود و حتی
گوشه ی کوچکی از ذهن مرا , غم نمی پوشاند
و همه عالم و آدم زیبا بودند
جور دیگر می اندیشیدیم
و چه زیباست همه خاطره ها
و چه زیباست به دنیای خیال
بال و پر بگشایم
سلام
حالتون زیباست ؟؟
آپتون خوب بود ...
خوشحال شدم دیدمتون
ممنون از حضور سبزتون
موفق باشید و پایدار
به امید دیدار
قلب خانه ای است با دو اتاق خواب در یک رنج و در دیگری شادی زندگی می کند. نباید زیاد بلند خندید و گرنه رنج در اتاق دیگری بیدار می شود
کجای تو کم پیداییییییی
سلام.
شعر سیاسی زیبایی بود
عکس هم فوق الاده
سلام
انتظار شعر سیاسی نداشتم
جالب بود
مگه میشه سبز بی رنگ بشه؟!
این روزها انگار آلنی رو گم کردی. همین
اصلا دلم نمیخواد این حال رو برای کسی بیینم
زود خوب شو
آره میشه وقتی که نمادی بی ارزش از حقارت خواسته های انسانی باشه بی رنگ میشه. آلنی گم نشده. داره پیدا میشه.
خاک سرزمین ِ من....
دلم برایت می سوزد...
ممنون
برای رسیدن به خوشی باید از مرز غصه گذر کرد اما در غصه نماند و با عشق به خداوند زودتر از زود به زیبایی رسید .
آلنی عزیز منوببخشید
که نوشته ی شما را بدون ذکر نام منبع، تو پست اخیرم نوشتم
فراموشی هم یکی از اثرات به چهل سالگی نزدیک شدن هستش
ممنونم از یادآوری و معذرت از فراموشی
باورا از بین نمیرن....
حتی اگه محکوم باشن به سکوت و نگفتن...
سلام !!!عالی بود فوقالعاده من اینجای شعرتو خیلی دوست داشتم(ویزای ِ بهشت داشتم
سهم من قرنطینه ی ابدی ِ برزخ شد)خیلی دوسش داشتم اینو !!!!!علی تو معرکه ای!!!
خیالت راحت...
گام های ِ من
دیگر صورت ِ تو را نخواهند بوسید....
گام هایم را به سمساری سر کوچه فروختم...
می دانی...
قدم های بی سود...نباشند...سنگین تر است !!!
اسم منم کم و بیش بود.....ممنون....بسیار زیبا
دلم برای وطنم می سوزد ..
برای دردهایی که به جان خریده است .
برای مردمانی که هر کدام خود زاده ی همین دردند
و مقتول همین درد ..
دلم برای آفتاب اینجا که شرم دارد از گرمایش می سوزد ..
دلم برای خودم
که توان هیچ مارزه ای را ندارم
میسوزد ...
سلااااااااااااااام النی عزیز ..
این قسمت بی نهایت به دلم نشست و عین حقیقت رو تداعی می کرد ..
ویزای ِ بهشت داشتم
سهم من قرنطینه ی ابدی ِ برزخ شد..
منظورم این قسمت بود .. یادم رفت توو اون کامنت اولی بنویسم
گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم
گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم
گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند
گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم
سلام آلنی جان، خیلی وقته نیومدی، خوشحال شدم دوباره آپ کردی
خیلی قشنگ بود
موفق باشی
سلام
زیبا و قابل تامل بود نوشته ات دستمریزاد.
ممنون که سر زدی
تو را این ابر ظلمت گستر بی رحم بی باران ،
تو را این خشکسالی های پی در پی ،
تو را از نیمه ره برگشتن یاران ،
تو را تزویر غمخواران ،
ز پا فکند !
تو را هنگامه ی شوم شغالان ،
بانگ بی تعطیل زاغان ،
در ستوه آورد .
نمی دونستم شعر سی*یا*سی هم میگین
هم شعر زیبایی بود هم عکس جالبی
زیبا بود و دلنشین
اجازه میدین از شعراتون استفاده کنم ؟البته با ذکر نام
سلام...
جانا سخن از زبان ما می گویی...
کاش -فارغ از راست و چپ - با کلمه های قبلیش همخونی داشت! مثلا لفظ کوچه رو توش جمله قبلیش استفاده می کردی!یا اصلا راست و چپ رو حذف می کردی...چون جمله ی قبلیش همین معنی رو می ده!
شعر خوبیه و جات بودم تغییرات جزیی اما خوشگل می دادم !مثلا: صورت تو را ---> صورتت را!
انتخاب تصویرات بدجور استادانه شده...
بداهه ام هم ! تقدیم شد:
بوسه های من چه خشک...
بر لبان گام های پاره ام
لب گرفته است از کوچه های پیر...
سرزمین خاکی ام نمیر!
دست کفشهای من دگر
دامن تورا به خون نمی کشد!
سلام
[لبخند]
این که مدام به سینه ات میکوبد, قلب نیست ;
ماهی کوچکی است که دارد نهنگ میشود.
قلب ها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس.
اما کیست باور کند در سینه اش نهنگی می تپد!
(عرفان نظر آهاری)
[گل]
موفق و پیروز باشید .
سلام
مبارک باشه
ایستگاه آخر به روز شد
از تشریف فرمایی شما خیلی خوشحال میشم
منتظرتون هستم [گل][گل][گل]
مولای سبز پوش ای اعتبار عشق
شاعرتر از بهار ای تک سوار عشق
در اشک ریز باغ وقتی که گل شکست
وقتی که آفتاب در من به شب نشست
نام عزیز تو فریاد باغ بود
یاد تو در خسوف تنها چراغ بود
شب بی درغ بود
من تلخ و نا امید
تو می رسیدی و خورشید می رسید
سرزمین ِ ما ، ایران ِ ما
همین لگد مال های ما را
بهترین نوازش ، بهترین مَرهم برای زخم هایش می داند...
ایرانمان همچون کودکی بی سرپرست
زیر ِ چکمه های سنگین ِ زور و استبداد ، خشم و کین ، توطئه و فریب ، دروغ و نفاق ، ...
بی پناه مانده است .
با تمام ِ این ها
امیدی در قلب ِ سرزمینم ، هنوز پا برجاست !
قلب ِ سرزمینم را
تو ، من و تمام ِ دوستداران ِ ایران پُر کرده اند.
تا قلب هایمان با یاد و نام ِ ایران می تپد
قلب ِ ایران هم خواهد تپید !
تا با عشق ِ ایران زنده باشیم
نام ِ ایران هم زنده خواهد ماند !
ایرانی باشیم
ایرانی بمانیم
و نام ِ ایران را با تمام ِ وجود
فریاد کنیم...
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااام آلنی.
با خووندن ِ شعرت ناخواسته اشک توو چشمام جمع شد. دلم گرفت...
اما شعرت متفاوت ، عمیق و زیبا بود .
اگه گام های ما صورت ِ ایران رو بوسه بارون نکنه ، پس گام های کی باید این کارو بکنه ؟!
انتخاب عکست هم مثل همیشه فوق العاده بود.
راستی چرا برام کامنت گذاشتی بدون ِ اسم و آدرس ؟! حواست نبوده یا مثل ِ من دچار فراموشی های پی در پی می شی ؟!
سعی کن خوب باشی ، لطفاً !
موفق باشی.
آلنی ...شاهکار بود بینظیر
واقعا تحسین برانگیزه
نوشته هات بوی تازگی و یه انقلاب فکر ی و نوشتاری بزرگ داره
بینهات سژاز گزارم ازت بابت افکار زیبا و دستای توانات
مرسی
گوش اگر گوشـ تو و ناله اگر ناله ی ماست
آنکه البته به جایی نرسد فریاد است...
.
.
.
بی نظیر
شاهکار
...
واسه من ، واسه تو این همه آوار
زندگی یعنی وسط این همه مردار
...
سبزها رنگ باختند واقعا ؟
یاد شعر فرهاد افتادم :
زردها بیهوده قرمز نشدند
قرمزی بیهوده رنگ نیدنداخته بر دیوار
صبح پیدا شده اما
آسمان پیدا نیست ...
سبز باشی و آسمونی ...
قدم بگذار بر بی کران سرزمینت
ان را ببو
بشنو
سبزها را بی خیال
رنگ ها زود در اثر تابش شدید خورشید خود را خواهند باخت
بگذار زندگی جریان یابد
بزرگ تر از رنگها بیندیش
نماد بی ارزش نمیشه و رنگ نمیبازه.
همون حقارت خواسته های آدم هاست که بی رنگ می بینشون.
بی رنگ شدن زیبایی با بی رنگ دیدن زیبایی خیلی تفاوت داره.
باید پیدا بشی. کامل پیدا شو آلنی هرچند که شاید زمان زیادی لازم باشه
اگه حتی بازی بود ، بازی خوبی بود ...
فکر می کنی تمام شده اما ، الکی الکی شروع شده دوستم ...
با هم تماشا می کنیم آخرشو ...
سلام خوبی







اپت عالی بود مثل همیشه مهربون
ممنون که خبرم کردی
خوشحال شدم دیدمت
به امید دیدار
فعلا بای
چه طعم تلخی داشت شعرت...
اما خیال خیابان ها اصلا راحت نیست!
سلام عزیزم
خوبی؟
مرسی از حضور قشنگت
عکسی که گذاشتی خیلی جالبه!
[گل]
[گل]
دلم قلمرو جغرافیای ویرانی است
هوای ناحیه ی ما همیشه بارانی است
دلم میان دو دریای سرخ مانده سیاه
همیشه برزخ دل تنگه ی پریشانی است
[گل]
[گل]
sسلام آدرس و خونه جدیدت مبارک
رنگ بی رنگ
زیبا بود
به یاد دوستی های قدیم یه سر هم به خونه من بزن
خوشحالم میکنی
سلام
سیاهی رفت، سر به آبی آسمان سودیم، درخور آسمانها شدیم. / سایهها را به دره رها کردیم، لبخند را به فراخنای تهی فشاندیم / سکوت ما به هم پیوست، و ما، «ما شدیم».
آن چیز که بر زمین افتاد،باید که
لــگد مال شود!
چلچراغی نوشتی رفیق!
درود آلنی جان
نخست سپاس از تو برای یادآوری روزهای بیم و امید
که بهترین روزهای زندگیم بود ...
ولی ...
نه ...
ناامیدی چیزی نیست که از آن برداشت میکنم ...
آلنی جان
راه ما از روز نخست برد بود نه باخت
من به خویشیک از روز نخست این راه رو میدیدم
و اکنون نیز آینده اش را می بینم
بسیار روشن است و دیر زمانی نمی کشد
که منو تو باهم جشن پیروزی بگیریم
فرتور بسیار زیبایی بود ولی ناامید نباش
ما یک راه داریم که هنوز تا پایانش زمان نیاز است ...
شاد باشی و ماندگار
سلام
وخاک سرزمین من دیگر سیاه شد
سلام عزیزم
خوبی؟
آپم ومشتاق حضورت [گل][گل][گل]
بدو بیا...
گفته بودی درد و دل کن گاه با هم صحبتی
کو رفیق راز داری کو دل پر طاقتی؟
شمع وقتی داستانم را شنید آتش گرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتی!
تا نسیم از شرح عشقم با خبر شد مست شد
غنچه ای در باد پر پر شد ولی کو غیرتی؟
گریه می کردم که زاهد در قنوتم خیره ماند
دور باد از خرمن ایمان عاشق افتی
روزهایم را یکایک دیدم و دیدن نداشت
کاش بر آیینه بنشیند غبار حسرتی
بس که دامان بهاران گل به گل پژمرده شد
باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتی
من کجا و جرات بوسیدن لب های تو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی!!
[گل][گل][گل]
تیر و کمان عشق را
هرکه ندیده؛ گو ببین /
پشت خمیده ی مرا؛
قد کشیده ی تورا...
از پس هر بهاری پاییزی هست
همه می دانند
روز مرد پیشاپیش مبارک
عکس فوق العاده ای بود....
سلام خونه جدید مبارک
بازم معرفت اینجانب
شما که سر نمیزنی
نمیتوانی هم ببوسی.........
مگر نمیدانی؟؟؟؟؟
بوسیدنش هم جرم شده..........