توآنجا...
من با هزار سال فاصله اینجا...
تو اینجا...
من باز هزار سال فاصله...
من و تو...
ما نخواهیم شد...
تا تو خورشید باشی و من زمین...
می خواهم مرزها را بشکنم
بسویت بشتابم
و در حرارت ِ قلب ِ تو...
ذوب شوم...
(( ما )) حقیقت ِ سفر ِ من خواهد بود...
بعد از کلی وقت اومدی. اما بازم مثل همیشه گل کاشتی
.خیلی شعر قشنگی بود
و این افتخار نصیب من شد تا اولین نظرو بذارم
عالیییییییییی بود
سفرت آغاز از خود گذشتن است
سفر بخیر!
این مـــــــــــــــــــــن
این تــــــــــــــــــــــو
دو خط ِ مــوازی !
حتی دو خط ِ موازی هم
در دوردست ها
به نقطه ای مشترک می رسند...
آه !
روزگار با ما چه کرد ؟!!!
مـــن
تـــــــــــــــــــــــــو
مــن ماندم
تـــو برو...
قشنگ بود آلنی !
خیلی قشنگ بود...
تا تو خورشید باشی و من زمین...
می خواهم مرزها را بشکنم
بسویت بشتابم
و در حرارت ِ قلب ِ تو...
ذوب شوم...
خوشا عاشقیت ...
این عکسارو دوس دارم.. خوب انتخاب میکنی!
...
سَفرت پُر از حقیقت/.
از دورترین نقطه ی بی تو
افکارم در تصویری مبهم شناورند...
امتداد ِ دستانم
هیچگاه پاسخگوی این فاصله ها نیستند
هر قدر هم کشیده شوند
باز خالی می مانند...
چشمانم را می بندم...
چه خوب که... رویایت را دارم...
عالی بود ....
دوست دارم ادبیات شعر هات را با همه تناقضی که در نوشته هات هست ....
قشنگ بود
مرسی از شعر قشنگت ... عکس های فوق العادت .... تو تکی واقعا.
حل شدن ِ من ِ تنها، در " ما " ی متعالی
یکی از بزرگترین تجارب زندگی انسان است
وضعیت قابل تقدیراست که با احساسی طلایی عاشق را فرا گرفته
این احساس را درخود تحسین کنیم اما ...
خدایا
از عشق امروزمان چیزی برای فردا کنار بگذار.
نگاهی ،
یادی ،
تصویری ،
خاطره ای
برای هنگامی که فراموش خواهیم کرد
روزی چقدر عاشق بودیم
آپم[گل]
زیبا بود
سلام
مرسی که میای ...
یه چیزی بگم ؟
این تبلیغات اصلا تو وبت خوب نیس. وبت احساسیه جای این چیزا نیس
به جز عشقت خیالی در سرم نیست
پر از پروازم و بال و پرم نیست
تو می آیی ولی آن روز دیگر
اثر از من به جز خاکسترم نیست
زیبا بود و مملو از احساس دوست خوبم
دل آرام باشی
درود بر شما
بسیار زیبا بود
امید که در راه زندگی خورشید آرزوهایت پرفروغ تر گردد...
شاد زی
رسیدن به خیر...

گیرم که فرستادم خورشید با زمین چقدر فاصله دارد که من ....!!
علی اینو یادت میاد؟؟؟
خیلی دوست داشتم پستتو چون ...
عالی بود اگه عکسات خورشید داشت قشنگ تر بود ...سلیقه ی منه ....آپ میکنم امرور
رفیق آلنی من تو ایستاده زنده خواهی ماند.
ای مبارز خوب آزادی
خیلی مخلصیم.
و این بیماری که تو دچارشی منم هستم.
و تقریبا تمام رفقای خوبی که می شناسم.
می گذره
سلام.
ممنون که سر زدین.
گرافیک عکس ها زیباست. دوست دارم.
من نیز چنین خواهم کرد...!
صلیب بکارت
قانون در میان مردم بسیار عجیب است..!
اینجا معیار همه چیز برعکس است.
در خیابان ها هر روز لبخند اعدام میشود...در خانه ها هر شب ارامش!
بر در خت کهنسال میدان در که کسی نوشت :
من ازادم
و من ان روز هزاز هزار متر به دنبال ازادی بالا رفتم
....بالاتر .......شاید ان بالاتر!
و حتی در نگاه پاک(!!!!!) کوهنوردان رسیده به ارامش ، ازادی من مصلوب هرزگی درون هزار رهگذر بود.!
..
قانون در میان مردم بسیار عجیب است.
اینجا هر روز و هر شب مادران در تلاشند تا حافظ "باکرگی" دخترانشان باشند.
اینجا هر روز و هر شب دختران در ستیز و فرار تا جویای "خویشتن گمشده"!
و در محضر محکمه ی این قانون ، تو پاکی اگر باکره باشی
و تفاله ای کمتر از هیچ اگر ببر باد داده....!
مردن من در ته ته دالانهای وجودشان به هم خیانت میکنند
هر لحظه..... هر شب!
و داخوشند که روز ، همه چیز را پنهان خواهد کرد!
.....
قانون به ارث رسیده از سنت در میان مردم من همه چیز را میبلعد. در پاکت جاروبرقی پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها
پنهان میسازد" عشق را.... امیختن با عشق در عشق را
وبرگوشت هماره به گوشخراشترین نجوا به فریاد است:
صبرکن تا بیاید تا بروی بچه ای بزایی و خوشبخت بشی و عاقبت به خیر!!!
و این خیر همان خیری است که میگویند در سفره هر روز و در بستر هر شبشان جاری بوده
و من دیده ام همان ها را که پس از مرگ جفت خویش یا خشنودند از ازادی دوباره یا همراه با خرماهای هر شب جمعه ناسزایی نثار ان از میان رفته می کنند
من دخترانی را میشناسم که انقد ر صبر کردند تا مردی بیاید و جسم و جانشان را با انان سهیم شوند که در صبر رو به پوسیدند
.....دخترانی که در تلاشی تحمیلی برای حفظ ابرو در خفا رو به فاحشه شدنند.
من دخترانی را میشناسم که بیزارنند از خیانت ...... که مشتاقند بر صداقت.... و لیک محصور در زنجیر همان عدالت !
پس دروغ میگویند و با دروغ در بستر مردی میخوابند که قرار است الی الابد همبسترشان باشد.
و ان مرد نیز در محکمه ان قانون به یمن ازادی عطا شده از همان قانون هماره پاک و مبرا و ازاد است در خوابیدن ! ..... با هر که میخواهد خوابیدن .... هر زمان که میخواهد خوابیدن!
محکمه سنت من بسیار قهار تر از هر عدالت خانه اب عمل میکند.
و توای دختر زیبا و نیک طینت ..... ای خواهر له شده در میان دیواره های قضاوت...
تو هماره از خود بودن محرومی
تو هماره از جستن محرومی
.و اگر فکر کنی اینده ای دیگر بیابی
و اگر شهامت سنت شکستن بیابی
و اگر عصیان کنی و راهی دیگر بیابی
تو هماره به ناپاک ترین القاب
تو هماره به نا سوده ترین خاک
برای زیستن
محکومی!!!1
سلام
ممنون از هم دردی
مررررسی
سلام خوشحالم که فراموشم نکردی
رسیدن ما فعلی بود دور از اون شخص مفرد و دوم شخص مفرد این فعل همیشه برای سوم شخص مفرد دلپذیر بود همیشه شاید ..................
زیبا بود از همیشه تا هنوز
سلام النی جون.
شعر زیبایی بود.
ممنون که اومدی گلم.بازم بیا پیشم.منتظرتم.
دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت!
جواد نوروزی
سلام
سپاس از نوشته های لطیف و خوندنیتون
و تشکر از حضور زیباتون
تو آنجا..من اینجا..نیمکت های دنیا را چه بد چیده اند..
مرسی که اومدی وبم
خیلی زیبا بود
آلنی عزیز، من همیشه از خوندن نوشته هات لذت میبرم...
مرسی که خبرم میکنی!!
خوش باشی مسافر همیشه عاشق........
ما شدن همیشه بهاى سنگینى دارد...
کاش ما را توان پرداخت این بها باشد...
سلام آلنى...
سلام
نوشته ات زیبا بود دستت درد نکند.
ممنون که سرزدی
محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را
بیتابم آنچنانکه درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایستهای چنانکه تپیدن برای دل
یا آنچنانکه بال پریدن، عقاب را
حتی اگر نباشی، میآفرینمت
چونانکه التهاب بیابان سراب ر
برو اگه میخوای بری ،
دلت نسوزه واسه من !!
اینجوری که کلافه ای
بد تره خب ، دل رو بکن !!
بکن دل و از این همه خاطره های روی آب
فک کن ندیدی ما همو حتی یه بارم توی خواب
راحت برو یه قطره هم گریه نداره چشم من !!
اشکاشو پشت پای تو ، میخواد بریزه دل بکن ..
من که نمی میرم ،اگه بخوای تو از اینجا بری
چون میدونستم که تو از اول راه مســـافری !!
شاید نفهمیدی که من بی اونکه تو چیزی بگی
سپردمت دست خــدا ، که بی خدافظی نری
غصه ی راهمو نخور ، شاید همینجا بمونم
شاید به مقصد رسیدم خودم فقط نمیدونم
رحت برو یه قطره هم گریه نداره چشم من
اشکاشو پشت پای تو ، میخواد بریزه دلو بکن
شاید نفهمیدی که من بی اونکه تو چیزی بگی
سپردمت دست خــدا ، که بی خدافظی نری
غصه ی راهمو نخور ، شاید همینجا بمونم
شاید به مقصد رسیدم خودم فقط نمیدونم
-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-
شعر زیبایی بود
عالی بود آلنی ...مرسی که دعوتم کردی
آپم آلنی جان...
با حرارت قلب میشه ما شد
سلام
خیییییییییییییییییلی قشنگ بود
مرسی خبرم کردی
زیبا بود...
هنرمندانه...
من و تو با هم میشویم "تو"
سلاااااااااااااااااااام علی جان ..
خوبی ؟
دلتنگ بودم که بخوانم از تو و حالا آمده ام و عاشقانه ای گرم با نقاشی های گرمتر میخوانم و میبینم ...
زیبا نوشتی علی اما از تو تا او فاصله ای نیست ... فاصله فقط واژه ایست برای ناامیدی ...
دل به فاصله ها نسپار ...
من اگر ما نشدم صحبتی از خویش نبود
ما شدن مرحم این زخم دل ریش نبود
بعد تو هیچ کسی با دل من یار نشد
هر که آمد دل من بعد تو هوشیار نشد
من اگر ما نشدم جای تو تنها بودم
تو نبودی ولی از عشق تو من ما بودم
من اگر ما نشدم خاطر تو با من بود
گله ای نیست زتو چون که خطا از من بود
من از آوار نبودت قفسی ساخته ام
من اگر ما نشدم چون که تو را باخته ام
من اگر ما نشدم چون که دلم راضی نیست
بعد تو هیچ کسی لایق این بازی نیست
من اگر ما نشدم چشم به راهت بودم
من از آن روز ازل مست نگاهت بودم
تو ولی ما شده ای بی خبری از من، ها؟
خاطرت نیست که من مانده ام اینجا تنها
خاطرت نیست که روزی من و تو ما بودیم
من و تو رهگذر کوچه ی رویا بودیم
من و تو ما بودیم درد دلم درمان داشت
ولی افسوس که این قصه ی خوش پایان داشت
من اگر ما نشدم ، آه دریغا فریاد
من و این قصه ی تلخ و تو و عشقی آزاد
سلام
بدو بیا وبم
آخه تولدمه
بدو بیا وگرنه کیک گیرت نمیاد
زود بیا همراه با 2 نظر و یک رای در مسابقه ی وبلاگ برتر ماه که بالای آمارگیره
منتظرتم
¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨)¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨)¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨)
(¸.•´ (¸.•`*(¸.•´ (¸.•´ (¸.•`*(¸.•´(¸.•´ (¸.•`* (¸.•´
بهونه
ممنون ازحضور گرم و پر مهرت
¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨)¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨)¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨)
(¸.•´ (¸.•`*(¸.•´ (¸.•´ (¸.•`*(¸.•´(¸.•´ (¸.•`* (¸.•´(¸.•´
یک جور یکی شدن
قشنگ بود
به من هم سر بزن
زیبا نوشتی!
خیلی لطیف!
من با تو در حکایت ما جا نمیشویم
یا من خودم ویا تو که ما،ما نمیشویم
تشکر ازدعوتت
سلام من اتفاقی وبتو دیدم
آفرین
امیدوارم همینطور بشه
سلام خوبی علی جان
















مرسی که به یادم بودی و سر زدی
ببخشید که من دیر سر زدم اخه مسافرت بودم
راستی دانشگاه قبول شدم از اول مهر دانشجو هستم
مواظب خودتت باش منتظرتم
عکس اولی چقدر جالبه. خوشم اومد
زمین نباش. اگر زمین نباشی، فاصله ای نمی مونه که نیاز به سفر داشته باشی
سلام عزیزم
من همون بهارم فقط اسم و آدرس وبم عوض شده خواستم بهت خبر داده باشم
منتظرتم