ایستاده خواهم مرد...

برای نوشتن هیچ دلیلی ندارم جز خالی شدن از خودم. مرا چگونه خواهی خواند؟

ایستاده خواهم مرد...

برای نوشتن هیچ دلیلی ندارم جز خالی شدن از خودم. مرا چگونه خواهی خواند؟

بدون شرح...

کودک ، نگاه ِ حسرت بار را

تازیانه می کند بر صورت ِ رنجور ِ پدر

پدر چشمان خیس و سرخش را می بندد

دستی دراز می شود....

سیبی از درخت همسایه چیده می شود...

دستی ، مچ او را می فشارد...

مبارک است ، سارق گرفتیم...

کودک، نگاه ِ تیغ آلود ِ غمبارش را

به افق می بخشد...

همانجا که خدا ساکن است....

نظرات 69 + ارسال نظر
مسی سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:26 ق.ظ http://jafangestaan.persianblog.ir/

چقدر دردناک بود.

چقدر واقعی بود...

ح سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:21 ق.ظ http://http://www.konardon.mihanblog.com/

خیلی غم الوده وزیباست

گاهی وقتا زیبایی کنار غم خیلی تلخ میشه...

بن بست نیلوفر سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:30 ق.ظ http://niloocsc.blogfa.com

فوق االعاده قشنگ بود

مرسی

شب های سکوت سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:54 ق.ظ http://marzieh1.blogfa.com

وقتی چترت خداست ،
بگذار ابر سرنوشت هر چه میخواهد ببارد ....

این که خیلی بدتره. ابر سرنوشت باید بباره. درست. اما چی بباره برام مهمه

حباب سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:16 ق.ظ

و تکرار می شود این قصه ...

شاهسپرم سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:24 ق.ظ http://shahsepram.blogfa.com

تلخ.............................

جوجه کلاغ سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:49 ق.ظ http://6277799926.persianblog.ir/

خدا کجا ساکن است ؟؟؟
مدتهاست دارم دنبالش می گردم .. می خواهم خانه اش را پیدا کنم وبروم و آنقدر مویه کنم تا ببیند چه قدر دلم درد میکند ...
حالا من کودکی هایم را هم به حراج گذاشته ام ... سالهاست که کودکی دخترکی های من به باد رفته است ..
خسته ام .. خیلی خسته .. خانه ی خدا کجاست ؟

خدا ساکن نیست. در حرکته... واسه همینم هست که بنظر پیدا کردنش سخت میاد.

جوجه کلاغ سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:53 ق.ظ

مثل همیشه محشر بود نوشته ت علی جان ...
آمیخته ای از احساس و رئال ...
و میدونی که چقدر این سبکتو دوس دارم ...

همیشه به ساده نوشته های من لطف داری

منجوق سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:20 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com/

آنکس که پدر را از کودک می رباید چه می نامند؟

ps سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:24 ب.ظ http://parvizsadeghi.blogfa.com

تشکر از سروده های دل نشینتون و ممنونم از حضور معطرتون

لحظه هاتون پر لبخند

قطره باران سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:25 ب.ظ http://mehrabantarin.blogfa.com

درود بر شما چند قطره بارون کافیه تا دل آسمون باز بشه اینطوری تمام ابر تموم میشه و تمام غصه ها رو پاک می کنه و با پاکی آب غصه ها هم پاک می شن و از بین میرن

بینام سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:20 ب.ظ http://www.shaparak97.blogfa.com

سلام
زیبا و قابل تامل بود استفاده کردم.موفق باشی

مرکحا سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:41 ب.ظ http://www.hasti97.blogfa.com

سلام
زیبا بودوغمناک
دستمریزاد

زهرا سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:08 ب.ظ http://www.sejdeyesorkh.blogfa.com

واقعا جالب بود...

هما سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:23 ب.ظ http://heartbook.blogfa.com

سلام ...افق جاییه که خدا ساکنه؟؟؟
غمناک بود

نمی دونم. شاید. شایدم نه.

باران سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:23 ب.ظ http://haftasemane.com

تو بمان
غزلی ساخته ام از گل یاس
کلبه ای از گل سرخ
جنگلی از گل وگلزار و درخت
تو اگر پاک بمانی هر روز
هردو از جنگل گل میگذریم
دست در دست خدا در بر هم
شادمان میمانیم
مهربان خواهی شد
مهربان چون دل من
گرچه شب تاریک است
تو بمان با من
مهتاب تویی
گرچه اختر خواب است
تو بمان بیدار چون دیده من
تو اگر پاک بمانی هر روز
شادمان خواهی ماند
جاودان خواهی شد
و من از مهر تو
با باغ سخن خواهم گفت
باغ خواهد خندید
غنچه ها می شکفند
و گل یاس پر از عطر خدا خواهد شد
تو اگر پاک بمانی هستی
من اگر پاک نمانم هیچم
تو بمان پاکتر از بارانها
تو بخوان دریا را تا صحرا
تا من از این دل تنگ
ببرم خویشتنم را جاوید
تا بمانم چون تو
پاک بر دامن خاک
تو بخوان با من
با من تو بخوان......


عالی بود ....

جوجه کلاغ سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:10 ب.ظ http://6277799926.persianblog.ir/

دلم برای خدا تنگ شده علی ...
ممنونم از تو با پستت برای یادآوری این احساس در وجودم ...

قابلی نداشت جوجه کلاغ جان

مهرآفاق سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:27 ب.ظ http://rahsepaar.mihanblog.com

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی ... پیر شده
وقتی داره صورتشو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی .... پیر شده
وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره
اما هیچ چی نمیگه
و
وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو بود
دلت
میخواد
بمیری....


خیلی زیبا بود ،مرسی .

بهار سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:41 ب.ظ http://bahari166.blogfa.com

سلام عزیزم
خوبی؟

ممنون از حضورت
عیدت مبارک
امیدوارم شادشاد باشی

نه چندان بزرگم
که کوچک بیابم خود را
نه آنقدر کوچک
که خود را بزرگ...
گریز از میان مایگی آرزویی بزرگ است!

ناصر سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:10 ب.ظ http://naser-ba.persianblog.ir

و پدر هنوزم که هنوزه پدره. هر جوری که باشه هر شکلی که باشه

غزل بانو سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:28 ب.ظ http://khak-e-ashegh.blogfa.com

سلام.خیلی خیلی زیبا نوشتی.
و نوشته فقط یه حس نبود قابل تامل بود.
و دردناک... اما حقیقت بود.

و کودک نگاه غبار آلودش را به افق می بخشد زیرا او خوب می داند خدا کجاست...

نرگس سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:10 ب.ظ http://narciss7.blogfa.com

در سکوتی دلتنگ
در حصاری مستور
عطر تنهایی من در همه جا پیچیدست
و هوس هوش مرا آکنده
با تمنای گناهی مبهم
مادر آگاه ز تنهایی من می پرسد :
تو چرا مثل عدم تنهایی؟
تو چرا کنج قفس هیچ نمی خوانی باز
تا به آهنگ تو یکدم نفسی تازه کنم
شهر ما قبلگه عشق و وفا و غزل است
تو چرا تنهایی؟
واژه ها در به درند
ناتوانند به ادرک جنون
هیچ کس در این شهر
حس بی تاب مرا خوب نخواهد فهمید
که چرا اینگونه
داغ تنهایی یک آلاله
چشم پر عشوه گر یک نرگس
و غم شرق به غرب سوسن.....

ب ه س سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:22 ب.ظ http://boqz40.blogfa.com/

:(

بی صدا(فروغ) سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:54 ب.ظ http://eyaashna.persianblog.ir

بسیار زیبا و عمیق تر از عمیق...
سپازگزارم دوست فهیم من...
.
.
.
و
کودکان ، نگاه ِ حسرت بار را

تازیانه می کنند بر صورت ِ رنجور ِ پدران
...

na ashna سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:00 ب.ظ http://naashna.blogfa.com/

سلام آلنی
من ایمان دارم که خدا هست.. در خلسۀ خواب عمیق
نیستی.. نگاه تیغ آلود و غمبار کودک هم نمیتونه رشته هاشو از هم بدره.. گوییا با زنجیری نا گسستنی بسته شده به خوش بی غیرتی و فراموشی ما آدمای این سرزمین.. آخرین لحظه های وداع همیشگی عشق از سرزمین ماست .. احساس بدی دارم.. حقیقتو هیچوقت به این تلخی حس نکرده بودم برادر..

پاییز سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:07 ب.ظ http://autumn-hut.blogfa.com

کارگر خسته ای سکه ای از جیب جلیقه کهنه اش درآورد تا صدقه دهد، ناگهان جمله ای روی صندوق دید و منصرف شد: صدقه عمر را زیاد می کند...

سلام النی جان
خیلی زیبا و غمگین بود
موفق باشی

فلوت زن چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 ق.ظ http://flutezan.blogsky.com/

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام آلنی جان.

چقدر فرق کردی !!!
چقدر نوشته هات فرق کردن !!!
از همیشه ها عمیق تر می نویسی !!!
چقدر دوست دارم نوشته هاتو بیشتر و بیشتر از قبل ! می دونی ، قبلاً بهت گفته بودم همیشه کلماتت سِحر می کنن آدمو !

دردش رو حس کردم ، دردی که اون پدر توو قلبش حس کرد ، اینکه نگاه حسرت بار کودکش چقدر براش دردناک و غیر قابل تحمل بوده ، اما کاش پدر دستش رو به سمت چیزی که از آن ِ خودش نبود دراز نمی کرد...
کودک باید یاد می گرفت که همیشه همه چیز آنطور که ما فکر می کنیم و دلمان می خواهد نیست !

رضا (احساس) چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:33 ق.ظ http://www.reza670.blogfa.com/

سلام آلتی جان خوبی

ممنون که خبرم کردی

آپت عالی وبی نظیر بود

مثل همیشه زیبا

خوشحال شدم دیدمت

فعلا بای

شاپرک چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:08 ب.ظ http://shaparakaneh.blogfa.com

من خواب دیده ام که کسی می آید
کسی که مثل هیچ کس نیست
و می تواند کاری کند که لامپ الله
که سبز بود، مثل صبح سحر سبز بود
دوباره روی آسمان مسجد مفتاحیان
روشن شود
کسی که آمدنش را نمی شود گرفت
و دستبند زد و به زندان انداخت

سبو چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:58 ب.ظ http://vakhshdad.blogfa.com/

همانجا که خدا خفته...

بسیار عالی بود

بهونه چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:32 ب.ظ http://bahoone2010.blogfa.com

سلام من منظورت رو نفهمیدم این که گفتی
سردر تمام فروشگاه ها نوشتند..
انسانیت تمام شد...
بجای آن...
باورهای ِ کثیف ِ عربی
وارد شد...

باور کثیف چیه و حرف خوب چه ربطی به نژاد داره حرف خوب رو باید شنید
ممنون که بهم سر زدی


اعیاد شعبانیه مبارک
شعبان ماه من است . پیامبر اعظم ص
بهترین عمل در این ماه صلوات است
با سه پست جدید به روزم و منتظر حضور گرم شما [گل]

platon (جوجه کلاغ ) پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:01 ق.ظ

از طرف نسیم بانو کامنت میزارم آلنی جان :‌
برگردم میام نظرمو میگم آلنی عزیز ...

نسیم پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:04 ق.ظ http://nila-sn.blogfa.com

حسرت داشت...
که البته قابل درک بود برام!‌
شعرهات درد دارن ......

بهار پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:13 ق.ظ http://bahari166.blogfa.com

سلام
خوبید؟

ممنون از حضورتون

اعجاز ما همین است:
ما عشق را به مدرسه برده ایم
در امتداد راهرویی کوتاه
در یک کتابخانه ی کوچک
فرقی نمی کند
امروز هم
ما هر چه بوده ایم...همانیم
ما باز می توانیم
هر روز ناگهان متولد شویم
ما همزاد عاشقان جهانیم...

سارا پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:45 ق.ظ http://sarinaaaasan-sara.blogfa.com/

وبتون زیباستو پر محتوا از خودتون همه اونایی که نظراتتونو میخونن دعوت میکنم به منم سر بزنید

سمیراروزبهانی پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:00 ب.ظ http://aaaloonak.blogfa.com

سلاملیکم...

خوب می باشددددددد....

رستاخیز پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:35 ب.ظ http://rastakhiz12.blogfa.com

یادواره جماعتی تلخ و متعصب
دزدی که برای سیر کردن ، یا فرار از حصرت فرزند دزدی کرد

Sachli پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:59 ب.ظ http://lone-sky.mihanblog.com



کهنه می پوشم
نباید کودک همسایه
از برق لباسم
شب کنار سفره ی دلواپسی های پدر ،
نالان و گریان
دست بر صورت
به زیر چانه قطره اشکی از روی ملامت
برچکاند روی بشقاب پر از خالی خود
کهنه می پوشم ، برای کودک همسایه و دلواپسی های خودم ...



فوق العاده تر از همیشه بود و دردناک تر

بهار جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:37 ق.ظ http://bahari166.blogfa.com

سلام
ممنونم از حضورتون

با متنی زیبا از عرفان نظراهاری به روزم

خوشحال میشم دیدن کنید
.........................

دیر گاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا می خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنه ای نیست در این تاریکی:
در و دیوار به هم پیوسته.
سایه ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته.
نفس آدمها سر به سر افسرده است
روزگاری است در این گوشه ی پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است.
دست جادویی شب
در به روی من وغم می بندد
می کنم هر چه تلاش
او به من می خندد
نقش هایی که کشیدم در روز
شب ز راه آمد و با دود اندود
طرح هایی که فکندم در شب
روز پیدا شد و با پنبه زدود
دیر گاهی است که چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است
جنبشی نیست در این خاموشی:
دست ها پاها در قیر شب است.

مجید ( یادداشتهای یک وبلاگر ) جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:23 ق.ظ http://www.majid-85.persianblog.ir

سلام///////////////////

سیمین شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:37 ق.ظ http://www.janeoshagh.blogfa.com

دزد اشتباه چاپی درد است

پاییز شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:34 ق.ظ http://autumn-hut.blogfa.com

سلام
تو وبلاگ منم می شه یه خورده خندید،
هر چند این آهنگه بهش نمیاد[نیشخند]
آپم، بهم سر بزن[گل]

نگار شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:37 ق.ظ http://negarname.blogfa.com/

تصویر روشنی بود بسیار تاریک

بهشته شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:29 ب.ظ http://ruhebaran.blogfa.com

عاشق شده ام

نشان به آن نشان که

...
سر مصرع تمام شعرهایم

تویی ..!!!


ممنون از حضورت دوست عزیز.
به روزم و منتظرت

رویا شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:00 ب.ظ http://www.ranginkamanazari.blogfa.com

سلام
ممنون از حضورت
خدا در دستان ماست
وما غافلیم

سمیراروزبهانی یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:34 ق.ظ http://aaaloonak.blogfa.com

اهم اهم...
به روز شده ایم!
دعوتی

بهار یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:47 ب.ظ http://labkhandeman.mihanblog.com

سلام...
خوندمت..اقا چه کردی!
خیلی عالی بود!!
تازه شروع کردم.. امیدوارم روزی بتونم مثل تو خوب بنویسم..امیدوارم; )

سمیراروزبهانی دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:25 ق.ظ http://aaaloonak.blogfa.com

همیشه کسایی هستن که دغدغه های روز رو میبینن و دل می سوزونن! نیستن؟

بهار دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:10 ب.ظ http://labkhandeman.mihanblog.com/

ممنونم خیلی زیاد...:‌ )
با چه اسمی لینکت کنم؟

سرباز ایران دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:51 ب.ظ http://www.mohamadradmehr.blogfa.com

آیا پایان راهِ‌ کودک ، آغازیست بر زندگی نافرجام پدر ؟
در این راهی که نشان دادی ، خدایی نیست ...
شاید به اندازه ی افق از پدر ، دور است ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد